خدا حافظ …

منتشرشده: ژوئیه 15, 2011 در دسته‌بندی نشده

هماره ترک خانه گفتن سخت دشوار است و خانه ای نو گزیدن از آن دشوار تر، آن زمان که فریادسکوت را آغاز کردم، چنان شور و نشاطی وجودم را سراسر شعف کرده بود که گویی ، زندگی حقیقی ام وابسته به نگاشت مجازی اش شده است…
فریاد سکوت ، فریادی بود در دل سکوت آن روزگاران، در آن زمان که سکوتی سرد جامعه را فرا گرفته بود ، فریادی شدم برای پریشان کردن خواب خفتگان خفته که شاید برخیزند ، آن روزها در بطن سکوتم هم فریادی نهفته بود و چه روزهایی بود، قلم یار دیرینم بود و وجودم تشنه ی اندیشه… نمی دانم شاید ویژگی آن سن و سال بود و پروایم تنها از خدا… ، نمی دانم
از آنجا که هرگاه فریادی بر آید تا حقی را ستاند ، نا خوشایند اربابان زور و زر و تزویر آید ، «فریادسکوت» هم تقدیرش سکوت بود و خاموشی!
فریادسکوت که از بلاگفا شروع شده بود، با فیلترینگ ج اا مواجه شد ، ولی این پایان راه نبود، با کمک دوستانی نیک و نیک پیمان ، تمام مطالب فریاد سکوت به ورد پرس منتقل شد .
بعد از این انتقال ، دست نوشته هایم بیشتر رنگ دلنوشته به خود گرفت و از گفتن درد جامعه، به گفتن درد دل خویش سقوط کردم!!!! لیک از آنجا که آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ، بیش از پیش عاشق خانه ی نو ساخته ی خویش شدم، ولی در این بین انگار چشم هایی نظاره گر اعمال ما بودند که تاب دل نوشته را نیز نداشتند… فریاد سکوت باز فیلتر شد! و به تعبیر دوستی بس عزیز، «فیل» تر!!! چند صباحی نگذشته بود که این بار دامنه ی وردپرس به طور کلی فیلتر شد و امیدی دیگر نه به بازگشت فریادسکوتم ماند و نه ورد پرس!!!
زان پس آواره و سر گشته و بی خانه…
نه مجالی برای نوشتن داشتم نه مکانی و نه انگیزه ای
اما حال باز دوباره نوشتن آغاز می کنم تا ببینم چه شود…
این بار سرایی تازه خواهم آفرید با حس و حالی تازه و نو… که نو شدن رسالت ماست که بارها پیش ازین گفته ام آب پاک هم که جایی بماند می گندد…
ای مفتی شهر از تو بیدار تریم، با این همه مستی ز تو هوشیار تریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رزان
انصاف بده کدام خون خوار تریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پی نوشت: فعلا به وبلاگ موقتی کوچ می کنم// خبر هرگونه جابجایی در همانجا ثبت می شود

زندگی ادامه دارد…

منتشرشده: ژوئیه 10, 2011 در دسته‌بندی نشده

سلام
روزی نو آغازیدن خواهد گرفت

فردا در انتظار ماست…
………
بار دیگر خواهم نوشت ، باز هم وبلاگ نویسی می کنم، کی و کجا هنوز نمی دانم!!! اگر ننویسم می پوسم!

اگر دوستی گذرش اینجا افتاد، بدانید زنده ام!!!!!!

«فرياد سكوت» باز هم فيلتر شد!

منتشرشده: فوریه 9, 2011 در دسته‌بندی نشده

فقط مي تونم بگم دوباره فيلتر شدم! همين!؟!

منتشرشده: ژانویه 28, 2011 در ياد باد, دل نگاشت
برچسب‌ها:, ,

یـاد بـاد آنـکـه سـر کـوی تـو ام مـنـزل بــــود

دیـده را روشـنـی از خـاک درت حـاصـل بــود

راست چون سوسن و گل از اثـر صحبت پاک

بـر زبـان بـود مــرا آنـچـه تـــرا در دل بـــــــود

دل چـو از پـیـر خـرد نـقـل مـعـانـی مـی‌کـرد

عشق می‌گفت به شرح آنچه بـر او مشکل بـود

آه از آن جور وتطاول که در این دامـگه است

آه ار آن سوز و نـیـازی که در آن محفل بـود

در دلـم بـود که بی‌دوست نـبـاشم هـر گـز

چه تـوان کرد که سعی من و دل باطل بـود

دوش بـر یـاد حریـفـان بـه خـرابـات شـــدم

خُم می دیدم، خون در دل و پـا در گِـل بـود

بس بـگشتم که بـپـرسم سبـب درد فـراق

مُفـتی عقل در این مسئله لا یَـعـــقِـل بـود

راستـی خـاتـم فـیــروزه‌ی بـــو اسـحـاقـی

خوش درخشید ولی دولت مستـعجل بـود

دیـدی آن قـهـقـهـه‌ی کبـک خرامان حافـظ

کـه ز سـرپـنـجـه‌ی شاهین قضا غافل بـود

پ.ن 1) قاصدک / در دل من همه کورند و کرند/ دست بردار از این در وطن خویش غریب/ قاصدک تجربه های همه تلخ/ با دلم میگوید/ که دروغی تو.دروغ…

پ.ن 2)شونه به شونه رفتیم،با اون لبای خندون؛ من و تو عاشق شدیم تو مهمونی بارون/دلم میخواد همیشه همش بارون بباره ؛اما تو دیگه نیستی بارون چه فایده داره؟؟؟؟؟

پ.ن3) همه چی خوبه! همه چی آرومه! زادگاه حس غریبیه که میتونی دوست داشتنش را با تمام وجود حس کنی، حتی اگر گم شده باشی در آواری از یادها، نامها ، شهرها، اراک ،همدان تهران شیراز مشهد اراک همدان تهران شیراز مشهد اراک همدان تهران شیراز مشهد اراک همدان تهران شیراز مشهد اراک همدان تهران شیراز مشهد اراک همدان تهران شیراز مشهد مشهد مشهد مشهد مشهد مشهد مشهد… نرسیده باید به فکر برگشت بود و باز سفر… سفر که گویند بسیار باید تا پخته شود هر خام که سفر است و دل بستن ها و دل کندن ها…

خیلی چیزها عوض شده، همه چیز ، حتی خودم را هم باید از نو ، بسازم! من تصمیم خودم را گرفتم…

بعدا نوشت: این غزل زیبای حافظ تقدیم به او که شاید هرگز نبینمش، و نیز تقدیم به علی، دوست عزیزی که گذر سالیان دوستی اش را دوست داشتنی تر از پیش کرده است و این روز ها گرفتار غمی جان سوز است. و این که می دانم مدتهاست کمتر مینویسم و آنچه هم مینویسم رنگ و بوی دلنوشته دارد و بر خلاف سالیان پیش کمتر اجتماعی است ، نمیدانم چرا! ولی خوب سعی می کنم زین پس این طور نباشد.

امروز ، زیبا ترین صبح مشهد

منتشرشده: ژانویه 11, 2011 در دسته‌بندی نشده

برف می بارد…

دو شنبه 20 دی ماه 1389
ساعت 8:30صبح


دوباره عاشورا رسيد و حماسه ي حسيني ، باز شهر سياهپوش عزاي عزيز فاطمه ، باز صداي گوش خراش مداحان حكومتي، آنان كه نانشان به اشكشان گره خورده است و سوز ناله هايشان…
و محرم آمد ، محرم آمد و قصه ي مظلوميت حسين ، حسين كه به آزادي، روح داده است و به «بعضي ها» نان!!!! و حكايت زينب، زينب كه انقلاب خونين برادرش را با زبان سخن ور و روح هوشيار و بي باكش جان داد و در برابر زمان كه رام ستم بود يك تنه ايستاد!
و چه زيباست حكايت ظلم ستيزي، همان كه حسين را به كربلا آورد ، همان كه قرنهاست زير غبار غفلت فراموش شده است، همان حكايتي كه زينب در شام فرياد زد و اكنون قرنهاست حاكمان دينيمان كه مدعيان خلافت نبي و اولاد اويند در پس اشك و آه پنهانش ميكنند، مبادا كه روزي پيام قيام حسين همه گير شود و آن وقت است كه تشت رسواييشان از بام خواهد افتاد…
چه جالب است كه از پس قرون ، هنوز عاشورا زنده است و هنوز هم يزيديان با عَلَم اسلام ، مسلمان ترين آدمهاي عصرشان را مجازات ميكنند كه چرا بيعت نمي كنيد؟ و چه مدتهاي مديدي است كه كوفيان زمان در اندوه حسين ميگريند و به سر و سينه مي زنند.
وچقدر شبيه است عاشوراي 88 با عاشوراي 1400 سال پيش ، كه انگار در هر دو عده اي به نام دين حكومتي ظالمانه را بر مردمي خفته روا داشته بودند و عده اي به تنگ آمده از سيطره ي جهل و ظلم…
پس جان بركف نهادند تا پيروز شوند و نجات دهند اين قوم خفته را، كه خونشان مي شود خاري در چشم و تيغي بر گلوي ظالمان …
و شهيد يعني حاضر، كساني كه مرگ سرخ را به دست خويش به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتي كه دارد مي‌ميرد و به عنوان تنها سلاح براي جهاد در راه ارزشهاي بزرگي كه دارد مسخ مي‌شود انتخاب مي‌كنند، شهيدند حي و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا كه در پيشگاه خلق نيز و در هر عصري و قرني و هر زمان و زميني
و چه اندوهناك است كه خفتگان تاريخ باز زندگي مذلت بار را مي پذيرند و ترجيح مي دهند زير شلاق ظلم و ستم در زير سايه ي حاكمِ ظالمِ مدعيِ جانشينيِ خدا، چشم بسته به چاپلوسي زنده گي ميكنند و هر سال سياهپوش حسين مي شوند و قافل از اينكه حسين كيست؟ و چه كرد؟ بر او ميگريند.
و اين تلنگر بصيرت است ، كه از عهد حسين (ع) تا به عاشوراي 88 و تا امروز بر وجدان بشر نواخته مي شود كه چاره درد مرا باید این داد کند /از شما خفته ی چند ! /چه کسی می آید با من فریاد کند؟
هل من ناصر ينصرني؟؟؟
آري كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا…
پس هم یزیدی هست و هم حسینی. هم کاخ سبز شام هست و هم خیمه های سبز حسینی در کربلا. « عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو. حال می توانی حر باشی یا حبیب. زهیر باشی یا مختار و یا عمر سعد و ابن زیاد و شریح قاضی و یا حتی سکوت کنی!» اما باید بدانی که ساکت نمی توان نشست که شریعتی می گفت وقتی حسین در مسلخ است … چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی! هر دو یکی است…
چه هوشيارانه دگرگون كرده‌اند پيام حسين (ع) را و ياران بزرگ و عزيز و جاويدش را، پيامي كه خطاب به همه انسانهاست
امام حسين ميگويد:« من تعهد دارم كه بر عليه يزيد بلند شوم و براي اين قيام، مردم ازمن دعوت كرده اند .» مشروعيت قيام حسين به خاطر امام بودن و ناصب پيامبر بودن نيست، براي اين است كه بايد آگاهي دهد و چون مردم خواسته اند ، قيام ميكند. امام نيامده كه شهيد شود، بلكه مردم خواسته اند و بر عليه خليفه ي ظالم قيام كرده است و حال آمده است تا پيروز شود. ولي شكست مي خورد! و شهيد مي شود. ولي منبريِ حكومتي سالهاست فرياد ميزند: امام شهيد شد تا براي امت خود شفاعت كند يا دين را زنده نگه دارد! شريعتي معتقد است:«شهادت خواستن است در وقتي كه نميتواني و با كشته شدن خود راه را باز ميكني.»
حسين آمده بود تا پيروز شود ولي شكست خورد ، ولي نهضت عاشورا پايدار ماند، حالا نوبت به زينب بود كه افشاگري كند. زينب بودكه تداوم راه عاشورا را سبب شد و به همراه حضرت سجاد اسارت را به آزادي بخشي تبديل کردند و در قالب اسارت، به اسيران واقعي درس حريت و آزادگي دادند….
قيام عاشورا پيام هاي زيادي براي انسان قرنهاي آينده به يادگار گذاشت و چه سخيف است كه از پس 1400 سال باز انسان براي آزادي مي جنگد و كمتر مي يابدش… كه حسين گفت: «اگر دين نداريد لا اقل آزاده باشيد» . قيام حسين به ما مي آموزد كه انسان وقتي آگاه شد قيام ميكند و تا وقتي توانايي دارد تكليف دارد، حكومت حاكم منوط به مردم است و ناصب حاكم، مردم است نه خدا! حتي اگر شخصي صلاحيت هم داشته باشد اگر مردم نخواهند نمي تواند حكومت كند. انسان وقتي آگاه شد قيام ميكند و براي حكومت كردن ، مردم بايد موافق باشند، آن هم به شيوه ي زمانه ي خودش، گاه به صورت بيعت با بزرگان قوم و گاه به صورت دموكراسي و رأي مردم … خلاصه شوريدن بر اساس آگاهي و حكومت از جنس مشروعيت مردمي است و ديگر نوع ديني و غير ديني هم ندارد كه حكومت يزيد هم داعيه ي خلافت پيغمبر داشت…
اما پيام مهمتر عاشورا نقش زينب بود و بازماندگان آن فاجعه… چيزي كه كمتر از آن سخن به ميان مي آيد و كمتر كسي بدان مي پردازد، اگر يك خون پيام نداشته باشد، در تاريخ گنگ مي‌ماند و اگر يك خون پيام خويش را به همه‌ي نسل‌ها نگذارد، جلاد، شهيد را در حصار يك عصر و يك زمان محبوس كرده است. اگر زينب پيام كربلا را به تاريخ باز نگويد، كربلا در تاريخ مي‌ماند، و كساني كه به اين پيام نيازمندند از آن محروم مي‌مانند، و كساني كه با خون خويش، با همه‌ي نسل‌ها سخن مي‌گويند، سخنشان را كسي نمي‌شنود. اين است كه رسالت زينب سنگين و دشوار است. رسالت زينب پيامي است به همه‌ي انسان‌ها، به همه‌ي كساني كه بر مرگ حسين (ع) مي‌گريند و به همه‌ي كساني كه در آستانه‌ي حسين سر به خضوع و ايمان فرود آورده‌اند، و به همه‌ي كساني كه پيام حسين (ع) را كه «زندگي هيچ نيست جز عقيده و جهاد» معترفند؛
آري امروز هم بر ما كه مانده ايم فرض است كه به پاسداشت خون همه ي شهيدان راه آزادي و آزادگي ، حداقل تلنگري بر خودمان بزنيم تا روح ظلم ستيزي و آزادي طلبي براي هميشه زير چكمه هاي زور و تزوير له نشود…
آري شهداي راه آزادي خونشان حماسه است و در هميشه ي تاريخ جاودانه اند، عاشوراي 88 ه ش و 63ه ق ندارد … امروز هم اسيران راه آزادي آنها كه براي رهايي از ظلم و براي زنده ماندن عقيده يشان در بندند كم نيستند و آنان كه به نا حق به جرم پاس داشت حق به اسارت برده شده اند امروز تنها زنده نگاه دارندگان واقعي پيام حسين و راه زينب اند.
«آنها كه رفتند، كاري حسيني كردند،
و آنها كه ماندند، بايد كاري زينبي كنند،
وگرنه يزيدي‌اند»…

به اميد نابودي ظلم و ظالم…

پ.ن 1. قسمت هاي بولت شده از سخنان دكتر شريعتي است.
پ.ن 2. دوسال پيش با توجه به شرايط آن روزها درباره رسوم محرم كه در جامعه باب شده است چيزهايي دراينجا و اينجا نوشته بودم كه هنوز قديمي نشده اند فقط كمي شرايط جامعه و زمان عوض شده است. ولي همه ي اينها كه گفتم دليلي بر اين نيست كه به كلي رد كنم رسوم زيباي محرم ما ايرانيها را و نقد من بيشتر بر خودمان است كه بازيچه ي عده اي منفعت طلب قرار ميگيريم به گونه اي كه حتي اگر حسين هم عصر ما بود شايد نمي شناختيمش!!!!

16 آذر

منتشرشده: دسامبر 5, 2010 در ياد باد
برچسب‌ها:, , ,

ياد ياران
مهدي مسافر دانشجوي سه ستاره و ممنوع از تحصيل ، سياوش حاتم دانشجوي دربند ، محمد صيادي دانشجوي زنداني و … دانشگاه بوعلي سينا

پ.ن:   سياوش حاتم را آزاد كنيد

پ.ن: همه زندانيان سياسي را آزاد كنيد!


سیاوش حاتم، فعال دانشجویی و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی همدان روز سه شنبه این هفته توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

به گزارش دانشجونیوز، سیاوش حاتم دبیرسابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی سینا همدان است که پیش از این و در پی اعتراضات انتخاباتی سال گذشته بازداشت و پس از مدتی با قید ضمانت آزاد شده بود. این فعال دانشجویی به درخواست نیروهای امنیتی و توسط مسئولین دانشگاه بوعلی از دانشگاه محل تحصیل خود اجبارا به دانشگاه شهید بهشتی تهران منتقل شده بود.

بنابه گفته نزدیکان این فعال دانشجویی، وی در حالی که در جلسه رسمی امتحان در دانشگاه شهیدبهشتی حضور داشته توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت و به خارج از دانشگاه منتقل شده است. سپس مامورین وزارت اطلاعات  وی را به منزل شخصی اش برده و پس ازتفتیش منزل و ضبط کامپیوتر و وسائل شخصی اش، او را به مکان نامعلومی منتقل کرده اند. مامورین اطلاعاتی در پاسخ به اعضا خانواده سیاوش حاتم، علت بازداشت وی را تنها «پرسیدن چند سوال» عنوان کرده اند.

سياوش حاتم را آزاد كنيد

لازم به ذکر است که در هفته های پیش نیز 4 عضو منتخب شورای مرکزی دفترتحکیم وحدت یعنی علی قلیزاده، علیرضا کیانی، محسن برزگر و محمد حیدرزاده بازداشت شده بودند. گمانه زنی می شود این بازداشت ها در آستانه 16 آذر و با هدف ایجاد رعب در میان فعالین دانشجویی صورت می گیرد

سیاوش حاتم بازداشت شد   پنجشنبه, ۰۴ آذر ۱۳۸۹  متن خبر در  دانشجو نيوز

ژئوفيزيك!

منتشرشده: نوامبر 24, 2010 در از همه چیز
برچسب‌ها:, ,

خبر : امضای تفاهم نامه ی همکاری بین سازمان مدریت بحران و حوزه های علمیه برای کاهش بلایای طبیعی.

*** کلا سردر ستاد امر به معروف بنویسید مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران ، سردر مؤسسه  ژئوفیزیک هم بنویسید ستاد امر به معروف!!!!!***

قبلا هم اعلام شده بود دليل اصلي وقوع زلزله بدحجابي است!!

پ.ن1: اين هم يه پست بي ربط مرتبط!!!! 

پ.ن2:     براي آذر…

باز صفحات تقويم ورق خورد وباز از پس روزهاي « زنده» گي آذر فرا رسيد، آذر رسيد و ميلاد« شريعتي» بزرگ ، آذر رسيد و سه قطره خون، آذر رسيد و گرامي داشت شانزدهمين روزش، «روز دانشجو»، آذر رسيد و« قتل هاي زنجيره اي» ، آذر رسيد وياد « فروهر» ها… باز آذر رسيد و آتشي نهفته در زير خاكستر…

آذرها مي آيند وميروند ولي آذر بدون هشتي علوم و آدمهايش برايم  معنا پيدا نمي كند!…


 

میرحسین موسوی 
سبز بودن گناه ماست

 

پی نوشت: تابستان سال پیش بود اون موقع که همه چیز رااز دست رفته می دیدیم ، حس و حالی برای نوشتن نمی دیدم یک روز شروع کردم نقاشی کردن، حوصله ی کاریکاتور را هم نداشتم میرحسین موسوی را کشیدم، ما که نقاش نیستیم پس بر ضعف قلمم حرجی نیست!!!!!   با اینکه رایم میر حسین نبود ولی خوب این دلیلی برای سبز نبودنم که نیست؟
امروز همین جوری یاد اون روزا افتادم، چه روز هایی بود روزهای سخت… خیلی سخت…
ولی یاد اون روزها و آدمهای خوب و بدش هرگز ازذهنم خارج نمیشه… هرگز…
خودمونیم ولی چقدر همه چیز  تو این مدت فرق کرده ! همه چیز.